جدول جو
جدول جو

معنی عر زدن - جستجوی لغت در جدول جو

عر زدن
(خوَرْ / خُرْ دَ)
در تداول، گریه کردن کودک است با آواز بلند
لغت نامه دهخدا
عر زدن
نعره کشیدن: تا کسی حرف بسنجر می زد دهنش کج شده و عر میزد. (بهار) نعره کشیدن: تا کسی حرف بسنجر می زد دهنش کج شده و عر میزد. (بهار)
فرهنگ لغت هوشیار
عر زدن
((عَ. زَ دَ))
فریاد کشیدن
تصویری از عر زدن
تصویر عر زدن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سر زدن
تصویر سر زدن
سر برزدن، سر برآوردن و روییدن گیاه از زمین یا برگ و غنچه از درخت، برآمدن آفتاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جر زدن
تصویر جر زدن
انکار کردن و زیر پا گذاشتن مقررات در بازی
کنایه از از دادن تاوان خودداری کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ور زدن
تصویر ور زدن
پر گویی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گر زدن
تصویر گر زدن
افروخته شدن آتش، زبانه کشیدن آتش، شعله زدن، ضرام، اضطرام، گر کشیدن، التهاب، اشتعال، توقّد، تلهّب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بر زدن
تصویر بر زدن
کنایه از برابری کردن برای مثال به برزنی که از او اندکی بیفروزند / به نور با فلک ماه بر زند برزن (عنصری - ۲۵۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پر زدن
تصویر پر زدن
بال و پر بر هم زدن پرنده، پرواز کردن، پریدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قر زدن
تصویر قر زدن
سخنان درشت و زیرلبی گفتن از سر خشم و به حالت اعتراض، املای دیگر واژۀ غر زدن، غرغر کردن، قرقر کردن
فریب دادن زن یا دختری و او را با خود بردن برای عمل نامشروع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هر زدن
تصویر هر زدن
هروئین کشیدن خنده شدیدکردن کرکرخندیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فر زدن
تصویر فر زدن
آرایش کردن موی سر و ایجاد چین و شکن و تاب با آلات مخصوص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عق زدن
تصویر عق زدن
به دل آشوبه مبتلا شدن، استفراغ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
بریدن سر گردن زدن، ناگاه به محلی وارد شدن، سر بر آوردن گیاه از خاک، طلوع کردن آفتاب، رسیدگی کردن وارسی کردن، باز دید کردن کسی یا محلی، رفتن و خبر گرفتن از کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جر زدن
تصویر جر زدن
انکار قرارداد، نکول پس از قبول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در زدن
تصویر در زدن
کوفتن کوبه در دق الباب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فر زدن
تصویر فر زدن
((فِ. زَ دَ))
آرایش کردن موی سر و ایجاد چین و شکن و تاب با آلات مخصوص
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ور زدن
تصویر ور زدن
((وِ. زَ دَ))
پرحرفی کردن، وراجی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قر زدن
تصویر قر زدن
((قُ. زَ دَ))
با خشم و اعتراض زیر لب سخن گفتن، غر زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سر زدن
تصویر سر زدن
((~. زَ دَ))
روییدن گیاه از خاک، طلوع کردن آفتاب، به احوالپرسی کسی رفتن، وارسی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غر زدن
تصویر غر زدن
قر زدن، فریفتن دختر یا زنی برای کامجویی از او
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غر زدن
تصویر غر زدن
((غُ. زَ دَ))
با خشم و اعتراض زیر لب سخن گفتن، قر زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جر زدن
تصویر جر زدن
((جِ. زَ دَ))
دبه درآوردن، لجبازی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تر زدن
تصویر تر زدن
((تِ زَ دَ))
اسهالی بودن مزاج، مجازاً کاری را بد و ناشیانه انجام دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بر زدن
تصویر بر زدن
((بُ. زَ دَ))
برهم زدن و زیر و رو کردن ورق ها پیش از بازی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عطر زدن
تصویر عطر زدن
Incense, Perfume
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از عطر زدن
تصویر عطر زدن
encenser, parfumer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از عطر زدن
تصویر عطر زدن
окуривать , душить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از عطر زدن
تصویر عطر زدن
räuchern, parfümieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از عطر زدن
تصویر عطر زدن
палити ладан , парфумувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از عطر زدن
تصویر عطر زدن
palić kadzidło, perfumować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از عطر زدن
تصویر عطر زدن
incensar, perfumar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از عطر زدن
تصویر عطر زدن
incensar, perfumar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از عطر زدن
تصویر عطر زدن
incensare, profumare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از عطر زدن
تصویر عطر زدن
wierook branden, parfumeren
دیکشنری فارسی به هلندی